مامان چرا؟

ساخت وبلاگ
این روزا منم مث همه آدمای دیگه، کلافه ام! منم یه روزایی مث امروز  و شاید این روزها، کلافه ام و دارم با کلافگی دست و پنجه نرم می کنم. گاهی از دست خودم و گاهی از بقیه!چندروز پیش با پدرت صحبت کردی و انگار خاطرات بدت برات تداعی شد! ناخودآگاه مثل وقتایی که اسم پدرت و حضورش به من استرس می داد، لکنت زبانت دوباره شروع شد! خودمو نمی بخشم که اجازه دادم باز هم آسیب ببینی!  من دلم می خواست با پدرت می بودیم، یه جمع شاد و آروم که در کنار هم خوشبخت زندگی می کردیم، اما نشد و مقصر هم من نبودم! من تمام تلاش خودمو کردم اما هیچ پرنده ای با یک بال نمی پره!!!  خیلی روزهای بدیه این روزها! خیلی بد، چون عذاب وجدان رضایت به داشتن تو و دیدن آسیبهایی که هردو دیدیم، لحظه ای رهام نمی کنه! شاید اثرات داروها هم باشه اما این روزها حال دلم خوب نیست. از بی انصافی و نامردی نزدیکترین فرد زندگیم خیلی دلم گرفته... مامان چرا؟...ادامه مطلب
ما را در سایت مامان چرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maman-cherao بازدید : 8 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 11:19

یادم نمی ره حرف خاله مهشید که می گفت، مریم واقعا فکر نمی کردم تویی که همیشه همپای ما بیرون از خونه ای، همچین خونه مرتب و تمیری داشته باشی و غذات همیشه حاضر باشه!!! من واقعا برای پدرت چیزی کم نذاشتم. و توی این کم نذاشتنها، چه بی انصافانه دروغ پشت سرم گفت. کاش کم گذاشته بودم، کاش زمانی می بود که از ند مامان چرا؟...ادامه مطلب
ما را در سایت مامان چرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maman-cherao بازدید : 11 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1396 ساعت: 15:07

دیروقته و من با کلی فکر و خیال و البته تهوع و سوزش معده، هنپز نتونستم بخوابم. اما به یه نتیجه خوب رسیدم که الان می نویسم. گل مامان داره از یه مرحله به مرحله دیگه ای از زندگیش قدم می ذاره که قراره خودشو باور کنه و ریشه اعتماد بنفس و عزت نفسش در آینده س انشالله امشب به این نتیجه رسیدم که برای کمتر شدن اختلاف نظرهامون و کمک به رشد و شکل گیری صحیح این خصوصیتها، از خودت برای رفع مشکلات کمک بگیرم. یه جورایی مشورت کردن رو شروع کنیم. البته تا الان هم کمی این کارو کردیم اما می خوام بیشترش کنم. مثلا اگه قبلا من مشخص می کردم که توی شرایط خاص، شما چیکار باید بکنی، الان مامان چرا؟...ادامه مطلب
ما را در سایت مامان چرا؟ دنبال می کنید

برچسب : تصميم منتج جديد,طريقة تصميم منزل جديد,تصميم منازل جديد,تصميم منتدي جديد,تصميم منزل جديد, نویسنده : maman-cherao بازدید : 19 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 5:32

هفته گذشته، هفته پرکاری بود. روز دوشنبه بخشی از یکی از تخمدانها رو با لاپاراسکوپی خارج کردن که اگه طی شیمی درمانی آسیب دید، بخش خارج شده که بصورت فریز شده نگهداری می شه، رو مجددا جایگذاری کنن و بتونم بچه دار شم. البته واقعا مطمئن نبودم که واقعا چقدر ممکنه در آینده بچه دیگه ای بخوام اما علیرغم هزینه پیش بینی نشده ای که داشت، انجامش دادم. روز دوشنبه می بایست از ۶ صبح توی بیمارستان می بودم که با درنظر گرفتن فاصله ارلانگن تا نورنبرگ، ما باید ساعت ۵ از خونه بیرون می رفتیم. یعنی ساعت ۴ونیم بیدار می شدیم و این ینی اذیت شدن گل قشنگ مامان. به نظرم اومد بهتره بری مامان چرا؟...ادامه مطلب
ما را در سایت مامان چرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maman-cherao بازدید : 16 تاريخ : پنجشنبه 25 شهريور 1395 ساعت: 19:52

امروز برای دریافت اولین دوز، اومدمدبیمارستان و تقریبا چهار ساعته که دارن سرم تزریق می کنن و من آروم و ساکت نشستم و کتاب روشهای تربیت فرزند شاد رو مطالعه می کنم. برای تو عشق ماندگار زندگیم! 

الانم دایی اومده ذنبالت مهدکودک و من اینجا منتظرم تا بیاین و من روح دوباره بگیرم. 

مامان چرا؟...
ما را در سایت مامان چرا؟ دنبال می کنید

برچسب : جلسه اول درمان شناختی رفتاری,جلسه اول درمان وسواس,جلسه اول شیمی درمانی,جلسه اول گروه درمانی,جلسه اول پرتو درمانی,جلسه اول رفتار درمانی, نویسنده : maman-cherao بازدید : 23 تاريخ : پنجشنبه 25 شهريور 1395 ساعت: 19:52

امشب عوارض شیمی درمانی شروع شد!

چقد دلم می خواست پدرت می بود. همون آدم عاشقی که عشقشو باور کرده بودم نه آدم این اواخر... همون کسی که بودنش آرومم می کرد، نه اونی که بعد از ازدواج کم کم گم شد و دیگه خیییلی کم می دیدمش. آره امشب دلم می خواست بغلم می کرد. دلم می خواست دستمو می گرفت. دلم می خواست نگرانی رو توی چشماش می دیدم و حس می کردم براش مهمم. نه کسی که با وجود اینکه می دونه چه وضعی دارم، حتی یه احوالپرسی هم نمی کنه!

 اون روی سکه رو دارم کم کم می بینم!

 

 

مامان چرا؟...
ما را در سایت مامان چرا؟ دنبال می کنید

برچسب : روی دیگر سکه,روی دیگر سکه صادق هدایت, نویسنده : maman-cherao بازدید : 20 تاريخ : پنجشنبه 25 شهريور 1395 ساعت: 19:52

امشب ازت پرسیدم می دونی چرا زنده ام؟ گفتی نه... گفتم فقط بخاطر تو! نگام کردی و با زبون قشنگ و شیرینت گفتی مامان اگه مرده بشی من گریه می کنم. گفتم مامانا هیچوقت نمی میرن! هیچوقت... منم هیچوقت نمی میرم و همیشه مراقبت هستم. بهت قول دادم که زود زود خوب بشم تا بازم با هم بلند بلند بخندیم و دوچرخه سواری کنیم و بدویم. با اینکه حالم زیاد خوب نبود امروز اما سعی کردم تو روزهای قشنگ کودکی امروزت پررنگتر بشم. برات یه کمد اسباب بازی گرفتم که با کارتوناش امروز، با هم یه کارخونه درست کردیم. بعدم رفتیم کنار رودخونه و شما دوچرخه سواری کردی و بعدم برگشتیم خونه و وان رو پر از م مامان چرا؟...ادامه مطلب
ما را در سایت مامان چرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maman-cherao بازدید : 15 تاريخ : پنجشنبه 25 شهريور 1395 ساعت: 19:52

امروز موهامو تراشیدم! 

دادم با دستای کوچولوت ماشین کردی، خواستم خودت کوتاهشون کنی تا تغییر چهره م برات عجیب نباشه! چقد ذوق کردی و خندیدی... فدای خنده های شیرینت

این روزا اینقد موهام می ریخت که دیگه بیرون از خونه با وزش یه باد، موهام روی صورتم می ریخت و مدام باید موهارو از روی لباسم برمی داشتم. 

بالاخره دیروز رفتیم و پوستیژ انتخاب کردیم و من امروز با خیال راحت موهامو تراشیدم.

دو روز مونده تا نوبت بعدی تزریق. 

 

مامان چرا؟...
ما را در سایت مامان چرا؟ دنبال می کنید

برچسب : موهایم را به باد میسپارم,میشود موهایم را به هم بریزی,میشود موهایم را بهم بریزی,موهایم به شدت میریزد, نویسنده : maman-cherao بازدید : 23 تاريخ : پنجشنبه 25 شهريور 1395 ساعت: 19:52

امروز که موهامو کوتاه می کردم یاد بابات افتادم. یه روز صب که از پادگان هول هولی اومد خونه و گفت موهاشو کوتاه کنم. ۷ صبح موهاشو با ماشین اصلاح کوتاه کردم و داریوش جون کنار دستم ایستاده بود تا مطمئن بشه خط پشت گردن بابا رو درست می اندازم... تو تمام این سالها، پدرت حتی یکبار هم آرایشگاه نرفت و موهای شما و بابا رو همیشه خودم اصلاح می کردم.  همین که هروقت که فرصت داشت، هر ساعت از شبانه روز که می خواست، یه آرایشگر با تمام عشقش موهاشو کوتاه می کرد، چیز کمی نبود که قدرمو ندونست... مسأله مالیش به کنار امروز واقعا دلم می خواست می بود و می دیدم با دیدن سر تراشیده من چه مامان چرا؟...ادامه مطلب
ما را در سایت مامان چرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maman-cherao بازدید : 14 تاريخ : پنجشنبه 25 شهريور 1395 ساعت: 19:51

امشب اولین شبیه که بدون مو می خوابم، سردرد گرفتم. نمی دونم بخاطر خنکی هواست که روی پوست سرم احساس می کنم، یا دلیل دیگه ای داره.

قرص خواب آوری که دکتر برای وقتای بیخوابی برام نوشته رو نمی تونم بخورم، چون تب داری و من نگرانم نکنه نصف شب تبت بالا بره، بیدار شی و من متوجه نشم. کاش به جای تو، من مریض می شدم...

 

مامان چرا؟...
ما را در سایت مامان چرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maman-cherao بازدید : 26 تاريخ : پنجشنبه 25 شهريور 1395 ساعت: 19:51